میندروس سرریز شد، مزارع به زیر آب فرو رفت، محصولات پوسید و از بین رفت... علاوه بر این بندر را با گل و لایی که حمل میکرد مسدود کرد و ارتباط شهر را از دریا قطع کرد... میندروس روزها آرام نگرفت... بدین ترتیب برای اولین بار در تاریخ، دادگاهی بین انسان و خدا تشکیل شد.
امروز برنامه خود را با یک داستان اسطورهای آغاز کردیم. میندروس ذکر شده در داستان، رودخانه مندرس بزرگ است. کسانی که از آن به عنوان خدا شکایت میکردند نیز مردم میلتوس (ملط) بودند...
مندرس بزرگ بزرگترین رودخانه آناتولی غربی است که به طول 550 کیلومتر به دریای اژه میریزد... در طول تاریخ، مندرس از یک طرف به زمینهای حاصلخیز جان بخشیده و از طرف دیگر مکانی که به دریا میریزد را با آبرفت پر کرده و سبب دور شدن شهرها از دریا شده و با سرریز شدن غالبا به محصولات آسیب رسانده است. به همین دلیل است که هرودوت مورخ، مندرس بزرگ را "رودخانه در حال جریان" مینامد. نام "میندر" یعنی "پیچ و خم" که به موتیفی مانند هزارتوی در هم تنیده شده، داده میشود، از این پیچ و خم یعنی مندرس بزرگ نشات گرفته است. امروز درباره هلنها، تمدن بزرگی که در زمینهای کشاورزی حاصلخیز در نزدیکی رودخانه مندرس در آناتولی غربی تأسیس شده است، برای شما سخن خواهیم گفت.